اخلاق

دریچه‌ی اندیشه، ارزش، دانش، حکمت

مدارا در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"

۷۷ بازديد

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد. دامنه توحید.

شیخ صادق لاریجانی کجا و آیت الله مرحوم شیخ محمد کوهستانی کجا؟!

۱۷۸ بازديد

یادداشت روز دامنه (۱)

واعظ غیر متّعِظ آیا؟؟؟!!

به نام خدا. سلام شریفان. در شهر بهشهر حجت الاسلام آقای شیخ صادق لاریجانی -رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام- صبح ۱۲ .۷. ۱۴۰۲ در اولین کنگره‌ی ملی بزرگداشت آیت الله مرحوم شیخ محمد کوهستانی سخن راند. از چی؟! از "زُهد" کوهستانی، که حتی خواست "باید الگوی ما باشد" چرا؟ خودش جواب داد: چون آن عالم دین " در کنار علم، طلاب را به تربیت اخلاقی و تهذیب نفس سفارش می‌کرد و بر زندگی اخلاقی طلاب اهتمام داشت." و نیز از حالات آیت‌الله کوهستانی خبر داد: "خلوت با حق تعالی″ که ″رفیق بودن با خداست." و " بسیار سوره‌ی مزمل می‌خواند" و ″نماز شب را مهمترین اصل" می‌دانست.

خُب این از شِمّه‌ی حرف وی در بهشهر، اما پیش‌تر ازو و ژرفت‌تر ازو، زُهد را آیت الله مرحوم مصباح یزدی رهبر معنوی آقای شیخ صادق لاریجانی، که در دفتر رهبر معظم در قم کلاس مستمر می‌گذاشت در جلسه‌ی سی‌ونهم "کلید همه‌ی خوبی‌ها" اعلان کرد؛ سه‌شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ و آن را "بی‌اعتنایی به دنیا" تعریف نمود و همچنین "محبوب‌ترین زینت‌ها نزد خدا" و خودِ لفظ «زاهد» را به معنای "بی‌رغبت" گرفت. اِستنادش هم، آیه‌ی بیستم سوره‌ی یوسف بود: وکانُوا فیه مِنَ الزَّاهِدینَ: برادران یوسف نسبت به یوسف زاهد بودند؛ "یعنی نسبت به یوسف میلی نداشتند". و حتی در آن جلسه، زهد را پیش‌زمینه‌ی «حکمت» معرفی کرد نیز گفت زاهد "خیلی به دنیا دل نمی‌بندد و از آن اعراض می‌کند". به فرموده‌‌ی امام علی (ع) زهد با این دو کلمه از قرآن تعریف می‌شود؛ لِکیلا تَأسوا على ما فاتکم ولا تَفرَحوا بِما آتاکُم. پس زهد آن است که اگر چیزی از امور دنیا از دست‌تان رفت، ناراحت نشوید، و اگر نعمتی دنیایی به دست‌تان رسید، خیلی شاد نشوید.

حالا جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق لاریجانی شخص خودش از دید عمومی -شاید اکثر آنان- نه به خُلق مرحوم شیخ محمد کوهستانی روستای کوهسانِ بهشهر رفته است و نه خویِ مقتدای تئوریسینش آیت الله مرحوم محمد تقی مصباح یزدی. بارها مردم را معلوم کرد برای پست و مقام و سلطه و دنیاداری و نیز دِروی مخالفان فکری سر از پا نمی‌شناسد. دست‌کم به خودش نمی‌آد از کوهستانی حرف! بزند ولی طوری دیگر عمل کند. نمونه‌های فراوانی هست که نشان داده است برای صندلی سلطه حاضر است ایده‌های فکری را ترک کند ولی صندلی را نه. با این همه دامنه ازش متشکر است تا بهشهر رفت کوهستانی را لااقل کمی لمس کرد. آن آینه‌ی انسانیت و کوه زهد کوهسان را که در زبان مردم و متدینان به صمیمی‌ترین لفظ: «آقاجان» شهرت یافت. عکس قبرش را در مشهد مقدس که بودم انداختم و صدر متن گذاشتم. بیتش هم در کوهسان رفتم البته سنم قد نمی‌داد خودش را درک کنم، پیش پسرش حاج شیخ اسماعیل کوهستانی من باب تبرک رفتم چند بار که او هم مدتی قبل به رحمت خدا رفت. برگردم سرِ صدرِ خط: واعظ غیر متّعِظ آیا؟؟؟!!

چاپچی!!!

۱۸۳ بازديد

چاپچی!!!به نام خدا. سلام. اخیرا" جناب محمدتقی چند متن نوشت برای قبح دروغ. قوت هم داشت در بیان قباحت آن. به امتداد آن می‌نویسم توی محل ما به هر کسی که رفتاری دروغ‌بافانه داشته باشد چاپچی!!! می‌گویند. حکمتش این است چِنین فردی زان رو چُنین اطلاق می‌شود زیرا نه تصادفا"، نه دفعتا"، نه یکی دو بار دروغ‌زدن، بلکه خُلقی اساساً دروغگو پیدا کرده است، لذا دروغ "چاپ" می‌کند که عقل دیگران را بچاپَد و خود دانای در خبر مهم محل جا زنَد. بافتش لبریز شد از ساختِ دروغ و چاپ و انتشار آن در لا به لای دیدار با مردم. بعد هم، چنین افرادی را هم اگر پیدا کنند و سخنی ازو بشنوند به همدیگر حالی می‌کنند و با گوشه‌چشم اشاره و شاید هم چشمک زنند که: هِچ چی، وِل هاکون وِ رِه؛ وِه چاپچیه!!!

 

بنده چند سال پیش برای یک مؤسسه‌ی غرب‌شناسی، کتابی نوشتم با عنوان «فلسفه‌ی سیاسی نیکولو ماکیاوللی» که در آن، دو کتاب نظریه‌پردازی اصلی ماکیاوللی (یکی به اسم "شهریار" و  دیگری "گفتارها") را مورد تجزیه‌وتحلیل قرار دادم. او "شهریار" (به زبان ما شاه و پادشاه) را مجاز می‌داند به نفع مصلحت کشور و قدرت حفظ میهن، از فریب استفاده کند: جمله‌ی شاهکارش این بود که من در ص ۳۷ کتابم آوردم:

 

«به هنگام لزوم، اعمال قدرت و به کارگیری فریب، عینِ عدل است».

 

خُب، در داخل اصل فریب، همه‌چیز عنداللزوم جای می‌گیرد. از دروغ تا بزک و باغ (اون باغ نا) و بزِه. البته او "شهریار"ی را می‌پسندید که به قول خودش "خویشتن را با زمانه سازگار" کند. بگذرم زیاد شد. فقط از غزالی (مشهور به ابی حامد یا امام محمد) بگویم که مدّ نظرم نگاه او هم بود که این عالم اهل سنت دروغ را این‌گونه جایز و نیز منع می‌کند که "دانشنامه‌ی جهان اسلام" (یک منبع مطمئن برای استنادات و دانستن‌ها) آن را در فصل "دروغ" نقل نموده است: "اگر بدونِ بیان دروغ نتوان به یک هدفِ واجب دست یافت، دروغ واجب است؛ اگر بدونِ بیان دروغ بتوان به هدف شایسته‌ای دست یافت، دروغ حرام است." غزالی ( ج ۲، ص ۸۲ - ۸۵) سخن غزالی را سه چهار بار باید خواند تا شرط فلسفی و روان‌پیایی وی را کشف کرد.

 

برای این که متنم اَبتَر نماند این پیوست را هم ضمیمه کردم:

 

شیخِ مهم و مرجع موثق و صدّیق مباحث دینی من شیخ اجل سعدی هم در گلستان، باب اول" در سیرت پادشاهان" حکایت شماره‌ی ۱ گفته است: "و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز." اما بروم سراغ دو امام هُدی: امام عسکری (ع) دقیق ریشه را برملا ساخت: «همه‌ی بدی‌ها را در منزلی جمع کردند و کلید آن را دروغ قرار دادند.» از امام صادق ع (در بحار‌الانوار جلد ۷۲ صفحه‌ی ۲۳۶) نقل گردیده است که: «دروغ ناپسند است مگر در دو چیز؛ شرّ ظالمی را از خود یا بنده‌ی مؤمنِ خدا دفع کند و میان افراد اصلاح و صلح برقرار کند.» سعدی هم برای همین علت، جواز موقت صادر کرده است؛ تصادم "مصلحت و فتنه". دامنه.

چنان زی که مور از تو نبوَد به درد

۱۸۴ بازديد
به نام خدا. سلام. نمی‌شود ایرانی بود ولی اهل شعر و شاعرش نبود؛ ایران هستُ شعر و شاعرانش. مثلا" اسدی توسی. واقعا" چه محشری گفت در "گرشاسپ‌نامه" بخش قضیه‌ی قباد:
 
"چنان زی که مور از تو نبوَد به درد
نه بر کس نشیند ز بادِ تو گَرد"



 
در برخی از منابع و نُسخ آمده است «نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد» که من، همان اولی را بهتر و صحیح‌تر می‌بینم. شرح کنم؟! باشه چشم به روی دیده. اسدی، چونان کتاب، آن "یارِ مهربان" که "پند"مان می‌دهد "فراوان" پندش درین بیتِ افخم این است زیستنی برگزین که کوچکترین ذره هم (مور و مورچه و ملخ) ازت آزار نبیند، چه رسد به سایر که اشرفِ مخلوقات است. حتی بادی هم بر فرض ضرورت، برافراشتی باز نیز مراقب باش غبار و گَردَش، گِرد احدی ننشیند. شاید بتوان قول حافظ را درین جا ثبت برابر با سند آوُرد که آن حافظِ قرآن و مفسر منظوم آن، معجزه‌آسا در سهل و ممتع (ظاهرا" آسان اما به واقع ناممکن و دشوار) فرمود:
 

"فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
آن چه گویند روا نیست نگوییم رواست"

 
یعنی باید دید واجبات خدا (=به قول حافظ: فرض ایزد) چیست همان را برگزار کنیم؛ نماز، اخلاق، اعمال، خلاقیت، خدمت و... چه کار داریم بدی پیشه کنیم؛ وقتی خدا و پیامبر و امام و عالم و دانشمند و مَهتر و حکیم و رحیم و زعیم مثلا" فرمودند چنین کاری خطاست و چنان امری ناروا، چرا باید زور گفت و رواش پنداشت. صائب خوب گفته، تبریزی را می‌گویم که شاعر شهیر در اصفهان بود: "دیده گر بینا بوَد، هر روز روز محشر است" مصرع اولش این است: «آن قَدَر گرم است بازارِ مکافات عمل». این پُستم نهیبی بود بر خودم. اما اگر کسی هم درین صحن با متنم همآوا شد؛ خُب خیر بادِش و گوارا که خویشتن به پند می‌آراید و دستورِ نفس را به بند می‌کشاند. دامنه.

سلطانِ شُرور

۱۹۰ بازديد

به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس بالا) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتاب‌های نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -به‌زیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمه‌اش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را می‌نویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزله‌ی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدر آزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایش‌های خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" می‌دارد. می‌شود درین‌باره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.

سیئات را چگونه به حسنات تبدیل کنیم؟

۱۸۸ بازديد
پیامبر اکرم ص فرمودند: چهار چیز سیئات را تبدیل به حسنات می‌کند:
 
«الصِّدْقُ» راست‌گفتن. «وَالحَیاءُ» شرم. «وَحُسْنُ‌الخُلْق» خوش‌اخلاقی. «وَالشُّکر» شکر نعمت‌هت را به جا آوردن.

وسوسه ی نفس

۱۸۵ بازديد
ما بچه مسلمان‌ها معمولا" روزمان را با یک ذکری، سلام به امامانی، آیه‌ای، زمزمه‌ی زیر لبِ دعایی آغاز می‌کنیم. پیش از آمدن پای کامپیوترم لای قرآن را گرفتم. این آیه‌ی ۱۶ ق آمد: «...وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...» آقای شیخ حسین انصاریان این جوری ترجمه کرده: «و همواره آنچه را که باطنش [نسبت به معاد و دیگر حقایق] به او وسوسه می‌کند، می‌دانیم.» دلم به صِرف ترجمه رضا نداد و رفتم المیزان را دیدم که 

سرشت جهان چیست؟

۱۹۲ بازديد
از یک دانشمند خداپرست در آمریکا -که یک زن مذهبی و خیرخواه جهانی بود کتاب «سالک صلح» ازاوست- پرسیده بودند سرشت جهان چیست؟ پاسخ داد: سرشت جهان تکامل تدریحی به سمت بهترشدن و کمال است. سخن دیگرش را اینجا نوشتم.