دارالعلوم یا دارالفنون؟!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >
به نام خدا. سلام. علم کمکم زندگی مردم را دستکاری کرد؛ از ابزار بگیر تا باور. بشر هر چه از گذشته دورتر میشود به علومِ بیشتر، نزدیکتر میگردد. گویا دیگر نمیتوان کاملا" سنتی پرورش یافت و در سنتِ قشنگ و بیآلایش گذشتگان بال و پر درآوُرد. زندگی متأثر شد از دانشها و علوم. اما آیا علوم کافیست؟ جامعه حتی اگر هزاران دارالعلوم بسازد، باز پای دومش میلنگد. علت این است علوم به دنبال خود فنون میآورَد. جامعهای که علوم داشته باشد اما فنون نه، به وابستگی -حتی پوسیدگی- دچار میشود. امروزه هزاران فن، زندگی را میچرخانَد. حال چطور میتوان به روشی در کشورداری تن داد که در آن آموزش فنون، بیپایه باشد و گرایش تحصیلکنندگان به آن، بیعلاقه. آیا فکر نمیکنید آن صدراعظم بزرگ که کوشیده بود به جای دارالعلوم، دارالفنون بزند، این مسیر را از پیش برآورد کرده بود؟! مردمِ بیفن و فنون مانند ماهیِ بیآب خواهند بود که آبشُششان باد خواهد کرد. همین حالا یا با تخیّل یا با دیدهی بینا، تمام خانهی خود را یک نظری بیندازید، با اینهمه وسایلی که خانهها چیدمان شده آیا به این نتیجه نمیرسید که فن نیاز داریم؟! حالا مسیر آموزش کشور (چه مدرسه، چه دانشکده، چه حوزه) را در نظر بگیرید، آیا واقعا" دانشآموختگان بهدرستی برای کسب علم و فن چینش شدهاند؟! این نقص باید برطرف و این ضعف باید ترمیم شود؛ حتی حوزهی علمیه هم به علت دنیای جدید نیاز به آموختنِ فن و فنون دارد.
حالا دو مثال میآورم:
یکی این است در همین مدت پس از انقلاب -که چهل و اندی سال شد- وزارت آموزش و پرورش -که به تعبیرم رگ حیاتِ چگونهزیستن است- ۱۷ وزیر در خود دید! ۴ تای آن فقط در همین دولتِ "دستور" طی نزدیک ۲ سال اخیر دست به دست شد! روندی شکننده. چگونه با این وضع لرزان و بیثبات و اغلب دچار حاشیههای جناحی و ناکارامدی، میتوان یک ساختار آموزشی مستحکم و دارای نظم پولادین شامل سه ضلع پرورشی، آموزشی، حرفهوفنّی ایجاد کرد و بهدرستی آن پیش راند؟!
دومی این است من احتمالاتم این است سیاست رتبهبندی برای معلمان، دیری نخواهد پایید که بدل به تصفیهحسابهای شخصی و جناحی شود و به جای ارزیابی درست و اعتبارسنجی عیارمند و آبرومند، معلمان را بیچاره کند، چرا که ارزشیابیها در چنبرهی تفکرات غلطی خواهد افتاد که شبیه گزینشهای دههی شصت میشود که امام خمینی ره مجبور شده بودند به علت نقص عجیب و غریب گزینشگرانِ خشکهمغز و خیرهسر، آن را به مدت نامعلومی تعطیل کند. برای رفتن به آستر این متنم هنوز جا دارد که از آن میگذرم.