شبی که موبَد، مُسلِم شود

دریچه‌ی اندیشه، ارزش، دانش، حکمت

شبی که موبَد، مُسلِم شود

۲۱۱ بازديد
به نام خدا. سلام. موبَد زرتشتیان بسطام -سروشان- همسایه‌ای داشت عراقی‌ی عرب‌زبان. به او با خوشرویی گفت ما همسایه‌ی خود مثل برادرِ خود نگاه می‌کنیم. برای ما عجَم و عرب و زنگی نیست، هر کسی پندار و گفتار و کردار نیک داشته باشد "عزیزِ" ماست. مرد عرب جواب داد اما ما مسلمانیم و نمی‌توانیم با مردمِ مَجوس مراوده کنیم. موبد گفت از بخت بدِ ماست که از مراودات شما محروم می‌شویم. مرد عرب پاسخ داد اما من آمده‌ام به خانه‌ی شما که گویم اگر شما مسلمان شوید و خدای ما را بپرستید می‌توانیم با شما رفت‌وآمد کنیم. موبَد خندید و پرسید ما!! مسلمان شویم؟! مگر خدای شما کیست؟! عرب عراقی آیه‌ای از قرآن خواند که خدا نور سماوات و زمین است. بی وجود خدا نوری نیست و نیز جهانی. موبَد زرتشتی پرسید پس شما نور زمین و سماوات را می‌پرستین؟! عرب عراقی گفت نه، ما خدایی را می‌پرستیم که نورِ تمامِ زمین و آسمان‌هاست. زرتشتی موبَد جواب داد اِع! ما که هزاران سال است نور و آتش را می‌پرستیم، پس خدای ما و شما که یکی‌ست، تنها در نام، تفاوت دارد، آقا! ما همین الآن مسلمان می‌شویم. عراقی عرب از وجد، سرخ و سفید شد و احتمالا" به تعبیر من خوشنودا" در خوشنود، از سخن سماء، به سماع! افتاد. بدین‌ترتیب بود سروشان -موبَد زرتشتیان بسطام- همان‌شب، تهلیل (=لا اله الّا الله) گفت و مُسلِم شد. اعرابِ مسلمان مقیم بسطام دیگر رفت‌وآمد با او را از سر گرفتند. به تعبیر آقای بهمن شکوهی نویسنده‌ی کتاب "جلال رومی" -که این کتاب از آثار خوانده‌شده‌ی بنده است- "مسلمان‌شدن، از عوض‌کردن پیراهن هم آسان‌تر است." یعنی دینِ آسانگیرِ اسلام.
 
 
من این متن را در راستای تجلیل محامین از دو تمدن ایران و اسلام -که غروب دیروز قولش را دادم- نوشتم و با ادبیات خاص خودم تنظیم و تجزیه‌و‌ترکیب نمودم و در جمله‌بندی این قضیه‌ی تاریخی، خودسر!!! عمل کردم. بد شد که هیچ، ولی خوب شد اگر، خدا را شکر. یک ظریفیه هم بیرون دهم: اسلامِ مبین فرمود فقط با گفتِ دو اَشهَد در دایره‌ی من در آی. همان شهادتَین؛ یک شهادت واسه توحید و وحدانیت الله جل جلاله، یک شهادت هم برا نبوت حضرت محمدِ ختمی‌مَرتبت صلوات الله علیه و آله. همین. اما از زمان ورود به اسلام به تعبیر من باید پوست‌اندازی کرد و هویت نوین پذیرفت و تحت تعالیم و احکام متقن آن باید در آمد و "یا ایهاالذین آمِنوا آمِنوا..." (۱۳۶ نساء) را عملی کند: یعنی "هان ای کسانی که به طور اجمال ایمان آورده‌اید، به طور تفصیل به خدا و رسول او و کتاب‌هایی که قبل از او نازل کرده، ایمان آورید." ترجمه‌ی المیزان.
 
 
 
وقتی کسی آمد داخل اسلام دیگر در دایره‌ی دین اسلام، نباید مانند «حجت‌الاسلام» آقای سید محمد خاتمی -که اخیرا" به یک چهره‌ی شرمسار و بزهکار پیش هرزگان نزول کرده است- باشد که بخواهد احکام قطعی خدا را به خاطر چند هرزه!!! بد بفهمد و در دفاع از آراء قطعی قرآن، بی‌شرمانه! خجل باشد و سخنِ گزاف گوید و نتواند از دین خدا در برابر انحراف و عصیان، دفاع عقیدتی نماید. این فرد، تمام شد و به قول مشهور گور خود را خود کَند. گفته باشم. مسلمان در داخل اسلام که شد، تابع حکم خداست و احکام و اخلاق و آراء اسلام. نه اشتهاء و هوس و هُرهُری‌مسلکی خود. ایمان می‌طلبد، نه این رو و آن رو شدن در هر بار و یا طلبکارگردیدن جورواجور از خدا و نظام و انقلاب اسلام، توی هر دوره و مرتبه. درود به آن شبی که موبَد، مُسلِم شد. دامنه.


نظر حجت الاسلام احمدی
: سلام بر جناب مدیر آقای طالبی عزیز. عرض می کنم خوب شد، خدارو شکر. هم حکایت جالب بود، هم تجزیه و ترکیب. آما آن بند آخر به نظر من، وجه مهم مسلمانی است، وگرنه تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت. در واقع میدان عمل است که معتقد را از غیر مومن جدا می کند. روز عاشورا، در واقع روز عمل مومنان بود. هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی برای آقا نوشتند: فحی هلا، فإن الناس ینتظرونک، لا رأی لهم غیرک، فالعجل العجل، ثم العجل العجل. خیلی ها العجل هایی که برای امام حسین نوشتند را فراموش کردند، و ناس در روز عاشورا شدند عده ای قلیل. نکنه ما هم العجل هایی که برای امام خمینی نوشتیم را فراموش کنیم!! حرف زیاد است، اما با الفاظ و تعابیری اتو کشیده و فریبنده چه کردند با افکار و اعتقادات مردم. بدترین شبیخون علمی و فرهنگی، ورود و گسترش اباحه گری به عرصه اعتقاد و عمل است. به راحتی اهل قالوا ربنا الله شدم، اما ثم استقاموا را فراموش کردم تا جایی که لیاقت خطاب تتنزل علیهم الملائکه را از دست دادم. برای همدیگر بیشتر دعا کنیم.
 
 
 
جواب دامنه: استاد جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. ۱. گواهی‌ات ازین‌ که خودسر ادبیات خودم را وارد تدوین این قضیه کردم، اما به برداشت شما خوب در آمد، برایم مهم است. پس شُکراً مَزیداً. ۲. مقایسه‌ی قشنگت از نامه‌ها در کوفه‌ی عصر نهضت امام حسینی ع، و وفاداری‌ها با مرجع قائمِ تبعیدی نجف اشرف در ۵ کیلومتری غرب کوفه، در عصر نهضت امام خمینی ره، شبیه یک تکافو در ادلّه عمل کرد؛ تحسین برین فهم. ۳. در پایان هم آیه‌ی‌۳۰ فصلت را به احسَن وجه تبیین کوتاه کردی. علامه طباطبایی ره در ۳۰ ادب انسان معنوی همین آیه را یکی از ۳۰ ادب می‌داند که بنده در یک سمیناری در مقاله‌ای با عنوان «دَق‌الباب» به آن پرداخته بودم و ارائه. اینک یادآوری زیبا و سه‌پایه‌ای کردن آیه، برایم جاذب بود. ۴. مسلمان متعهد تکلیف خود می‌داند از حرف بی‌ربط هر فردی که لباس دین پوشید و عبا و عمامه بر سر نهاد، ولی به جای منابع اسلام و دفاع از آموزه‌های قطعی اسلام، از برخی از منابع منحط غرب حرف زد، مرزبندی عقیدتی کند. مرزبندی، نه یعنی مرافعه و نزاع، همان آزادی فکری است که در برابر فکر غلط باید از هویت اسلامی خود حرف زد. به خاطر چند رأی، آراء مسلّم دین را نادیده‌گرفتن نشان خودباختگی و بعضاً آلودگی‌ست و به آئین دیگران درآمدن محسوب می‌شود. وقتی مسلمان شد کسی، باید آداب و آئین اسلام به خود گیرد، وگرنه می‌شود: فردِ چندمذهبی و چنددینی. مُسلِم، مُسلُم است و تسلیم احکام و مسلمات اسلام و پایدار در اساس اسلام. چرخش روزانه به این مکتب و آن مسلک، اسمش دیانت در آئین محمد ص نیست. اسمش زیستن زیر پرچم هوا و هوس است .یادآور: مرجع قائم را از استاد علامه محمدرضا حکیمی رحمهُ الله علیه وام گرفتم که امام خمینی ره را مرجع قائم توصیف کرد و اساساً مرجع شیعه را قائم قبول داشت نه قاعد نشسته و در سکوت و خموش و دور از سیاست. سپاس
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.