بالا: باغ پرندگان قم. (۲۱ تیر ۱۴۰۲) من و نوهام علی
رفتیم پیش وحوش دیروز (۲۰ تیر ۱۴۰۲) با نوهام علی (بدون آن دو تا: "عظیم" و "لیازهرا") دیدیم بیدارتر از آدمهان. هر شهر که باغ وحش باشد علاقهام این است بروم ببینم و نیز حتما" قبور مشاهیر و عرفا و امامزادهها و قدمگاهها و بُقعهها را هم. مثلا" بابلسر و مشهد مقدس. آن سالها آنجا واقعا" حس در قفس بودن حیوان، هویدا بود، حتی بیعلاقه به دیدار آدمها با آنها. گاه حتی خُماری میزدند و پشت به انسان میکردند و غُرش معترضانه نیز. اما وحوش دیروز انگار فرق داشتند! نکند چون قماند حتی قفس را هم آزادی میدانند؟! آخه قم شهر خاص است و خواص! کشکولی بود. بگذرم. دیدار انسان با حیوان، هم به آدم وجوه مشترک میبخشد (مثل عشق مثل عیش، فقط آنها ناطق نیستند و ضاحک! و هکذا بقیهی چیزها) و هم وجوه تمایز (عین عقل، عین عدل، عین علم). آنها حال ما را خوب کرده بودند، اما ماها حال آنها را آیا؟ من نمیدانم حالا. اگر پست من خیلیخیلی حوزهی شخصی پنداشت شد، پوزش. فکر کردم کمی سیاحتم را هم، عمومیاش کنم و شرحی هم به آن مضاف، و عکسی هم بدان الصاق، شاید مفید به حال تک و توکی از خوانندگان باشد.